اين يادداشت عمدتا به به وضعيت واقعى امروز مردم در کشورهاى سابق بلوک شرق اشاره دارد. کمونيسم کارگرى هيچوقت شوروى و اقمارش را سوسياليستى نخواند و مورد حمايت قرار نداد. ما همواره با دقت و تعريف روشن اين نظام را سرمايه دارى دولتى ناميديم. علاقه مندان ميتوانند ديدگاههاى کمونيسم کارگرى را در اسناد مربوطه دنبال کنند.
اما تفاوتى دراين قسمت دنيا وجود داشت که مردم در جوانب زيادى راحت تر بودند. حقوقى٬ هر چند محدود٬ برسميت شناخته شده بود که نتيجه سازش طبقات بالا در روسيه با انقلاب کارگرى اکتبر بود. درست است آن انقلاب شکست خورد ولى خواسته هائى را تحميل کرد تا ناسيوناليستها بتوانند با همان نام سرمايه دارى روسيه را بازسازى کنند. مردم اين کشورها و بيرون اين کشورها و حتى دولتها و ژورناليستها٬ آگاهانه به اين نظام "سوسياليستى" ميگويند. دراين مطلب وارد اين نکات نميشويم٬ فقط مقايسه دو وضعيت است. مقايسه اى که مردم را به اين نتيجه رسانده که قبل بهتر بود.
اتحاد جماهیر شوروی در طول هفت دهه موجودیت خود٬ توانست با اتکا به کار ارزان و شاق طبقه کارگر روسيه به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ خود برسد و يک جامعه صنعتی را برپا کند. موضوعى که هدف اوليه و آرمان بورژوازى روس بود. اما تحت تاثير انقلاب روسيه٬ دراين جامعه خدمات بهداشتی و آموزشی تا دوره دانشگاهی رایگان بود (و دانشجویان کمک هزینه زندگی دریافت می کردند) جامعه ای که در آن اجاره٬ هزینه آب و برق و گاز٬ وسایل نقلیه عمومی٬ يا مجانى بود و يا سوبسید تعلق می گرفت. جامعه ای که در آن سطحى از رفرمها تحميل شده بود و نهايتا درجه اى از امنيت اقتصادى وجود داشت. بحث برسر کمبودها و کيفيت و توقعات بالاتر بود و نه نيازهاى اوليه. اين نظام در سال 1993 در حالی که جهان سرمایه داری در بحران اقتصادی خرد کننده غوطه ور بود٬ توانسته بود بیکاری را پایان یافته اعلام کند و برای 55 سال یعنی تا زمان سقوط بلوک شرق٬ معضل بيکارى پایان یافته باقی ماند. در روسيه تامين یک نظام تامین خدمات در مواردى بهتر از مدلهاى دولت رفاه در غرب بود.
انقلاب کارگرى اکتبر در روسيه یک الگوی هدایت کننده برای بشریت امروز است. الگوئى که با رفع محدوديتهاى آن انقلاب ميتواند بشريت را از وضعيت فلاکتبار امروز رها کند. محدوديت هاى اين انقلاب و شکست آن و برپائى يک سرمايه دارى دولتى و بن بست آن بعد از شش هفت دهه٬ موجبات تغيير از درون و اصلاح سیستم سرمایه داری دولتی شد. پروسه اى که با تعرض بی سابقه به "کمونیسم" در غرب شروع شده بود و بسرعت اين روند کل اروپای شرقی را در کام خود فرو برد. شعار می دادند که گورباچف راه را برای ایجاد یک جامعه مصرفی مرفه خواهد گشود. جامعه ای که در آن شهروندان روسيه با حساب های بانکی ورم کرده و درآمد های ناشی از شغل های ایجاد شده در یک اقتصاد بازار فعال٬ در مرکزهای خرید رنگارنگ و لوکس صف خواهند کشید و فقسه های لبریز از کالاهای مصرفی را خالی خواهند کرد! برخی دیگر خیال دوران تازه ای از یک دموکراسی چند حزبی شکوفا و آزادی های مدنی گسترده را ميدادند. اما امروز هیچ بورژوا دست راستی جرات تکرار شعارهای این چنینی قبل از فروپاشی شوروی سابق را ندارد. چرا که نصیب مردم روسيه بعد از فروپاشی سرمايه دارى دولتى٬ نه تنها ذره ای بهبود اوضاع نبوده بلکه جنگ و خونریزی به جز لاینفک از سرنوشت مردم این منطقه بدل شد. اتفاق های اخیر گرجستان و آبخازیا و قبلتر چچن و غيره صحتی بر این مدعاست .
نه فقط هیچیک از وعده های طلایی آنتی کمونیست ها عملی نشد بلکه پس از گذشت دو دهه از اعلام "پایان کمونيسم" در بلوک شرق سابق٬ امروز ديگر هیچ چیز برای شادمانی وجود ندارد. برچیده شدن اين نظام با تمام ماهيت ضد کارگرى و ضد کمونيستى آن به زبان خود شهروندان این کشورها در یک کلمه فاجعه٬ یک کلاهبردارى بوده است. میلیون ها انسان به ورطه فقر پرتاب شده اند. سرمایه داری آزادی عمل کامل یافته است و سطح دستمزدها و مزایا در شرق و غرب زیر فشار افزایش رقابت های شغلی و صنعتی ناشی از سیل بیکاران کاهش یافته است. ناظران و صاحبنظران همين جوامع در روسیه٬ رومانی٬ آلمان شرقی و دیگر کشورها برآنچه که از آنها ربوده شده است مرثیه میخوانند: "ما در نظام کمونیستی زندگی بهتری داشتیم. شغل داشتیم. امنیت داشتیم!" با انتقال شغل ها به کشورهای اروپای شرقی٬ که در آن دستمزدها پایین تر و بیکاری افزون تر است٬ کارگران اروپای غربی نیز ناچارند روزهای کار طولانی تر٬ دستمزدهای کمتر٬ و مزایای ناچیزتری را بپذیرند.
اما این تنها بخشی از کل داستان و اعتراف به بخشى از حقيقت است. برای دیگران٬ یعنی سرمایه گذاران و شرکت ها٬ که اکنون به بازارها و فرصت های تازه ای برای سرمایه گذاری سودآور دست یافته اند٬ و از پایین رفتن هزینه کار در نتیجه رقابت شغلی در میان کارگران بهره می برند٬ "براندازی سوسیالیسم" جای پایکوبی دارد. اما اینها دسته اقلیت و انگلی هستند. چه دليلى دارد که اکثریت مردم کارکن جهان از نتايج اين تحولات خوشحال باشند؟ از زمان سقوط اردوگاه شرق و تحولات در سرمايه دارى و برگشت به الگوهاى بردگى تمام عيار٬ انبوه نیروی کار به اين سو و آن سو پرتاب ميشود. امروز یک نیروی کار جهانی در ابعاد چندین برابر نیروی کار امریکا٬ که آماده است در برابر دستمزد ناچیز استخدام شود٬ در انتظار شرکت های خارجی نشسته است. افزایش رقابت در عرصه اشتغال معضلاتی برای کارگران غرب اروپا فراهم آورده است. کارگران دایملر٬ کرایسلر٬ توماس کوک و دیگر شرکت ها به منظور جلوگیری از پرواز شغل هایشان به جمهوری چک٬ اسلواکی و دیگر کشورهای سابق بلوک شرق٬ اکنون با روزکار طولانی تر و در برخی موارد با دستمزد کمتر و بدون افزایش مزایا کار میکنند.
کارول 14 ساله و خواهر 12 ساله اش الینا هر روز در میان تل زباله های صنعتی شهر سویتو چلو ویس در لهستان بالا و پایین میروند. آنها در Jنجا به همراه پدر خود به دنبال آهن پاره و زغال سنگ نیم سوخته یا هر چیز دیگری که آنها را قادر سازد پولی به دست آورند و غذای ناچیزی بخرند می گردند. پدر 49 ساله کارول می گوید: "در کمونیسم ما زندگی بهتری داشتیم". و این ندایی است که هر روز بیشتر و بیشتر نه تنها در لهستان بلکه در تمامی کشورهای سابق اروپای شرقی و روسيه شنیده میشود. او ادامه می دهد: "من 25 سال برای تنها یک شرکت کار میکردم. اما اکنون نمیتوانم کار پیدا کنم. هیچ نوع کاری. آنها تنها کارگران جوان و ماهر می خواهند." به گفته گوستاو مولنر تحلیل گر سیاسی انستیو تی لازلو تلکی "واقعیت این است که وقتی شرکت های خارجی به اینجا میایند٬ آنها تنها به دنبال استخدام افراد زیر 30 سال هستند. این به اين معنا است که نیمی از جمعیت بیرون می افتد. این ممکن است برای پر کردن جیب شرکت های خارجی مفید باشد اما به سختی می تواند برای آن بخش از جمعیت لهستان که ناچار است برای ادامه بقا هر روز از کوه زباله های صنعتی بیرون بالا و پایین برود مناسب باشد. در نظام سوسیالیستی همیشه برای همه کار وجود داشت و همیشه همه جایی برای زندگی کردن و مدرسه رایگان برای رفتن و دکتری بدون حق ویزیت برای دیدن داشتند".
پس باید در خوشحالی روشنفکران به اصطلاح دموکرات و نظم نوينى از "سقوط کمونیسم" شک کرد
این واقعیت که سقوط بلوک شرق نتوانسته است به اکثریت مردم هیچ خیری برساند بر کسی پوشیده نیست. بیش از 17 سال پس از فروپاشی اين بلوک٬ مردم به شکلی غیر قابل محاسبه فقیرتر شده اند. در روسیه فقر سه برابر شده است. از هر ده کودک یکی٬ یعنی سه میلیون کودک روسی٬ مانند جانوارن زندگی می کنند. تنها در مسکو٬ 30 تا 50 هزار کودک در خیابانها می خوابند. متوسط طول عمر٬ با سوادی در میان بزرگسالان٬ و سطح درآمد در حال سقوط است. یک گزارش از سوی بنیاد اروپایی کودکان که در سال 2000 منتشر شد فاش کرد که 40 در صد از کل جمعیت کشورهای سوسیالیستی سابق یعنی 160 میلیون نفر در فقر به سر می برند. نرخ مرگ و میر در میان کودکان و شیوع بيماری سل افزایش یافته است. به حد کشورهای جهان سوم رسیده است. وضعیت به گفته سازمان ملل فاجعه آمیز است.
کرملین در سال 2001 قانون کاری را به تصویب رساند که به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. در پی ایجاد شرایط مناسب برای انباشت سود٬ این قانون همه حمایت های موجود در دوران شوروی را از اتحادیه ها گرفت. طول مدت مرخصی بارداری را کوتاه کرد. حداقل دستمزد را پایین آورد و روز کاری را به 12 ساعت کار داوطلبانه افزایش داد. الکساندر میگوید: "زندگی در دوران کمونیست ها بهتر بود". و می افزاید: "همه چیز در مغازه ها پیدا می شود٬ اما همه چیز بسیار گران است". و ویکتور٬ با حسرت ثبات دوران گذشته٬ خدمات بهداشتی قابل دسترس٬ آموزش عالی و مسکن رایگان٬ و امید بازنشستگی راحت را می خورد. چیزهایی که اکنون از دسترس او خارج است .
ایوان وانسه آ یک شهروند رومانی که امروز برای ادامه زندگی با درآمد ناچیز 40 دلار در ماه تقلا میکند٬ می گوید: "درست است که پیشتر چیزی برای خریدن وجود نداشت٬ اما امروز قیمت ها چنان بالا است که نمیشود مواد غذایی خرید و هم هزینه برق را پرداخت کرد". وانسه آ ميگويد: "زندگی در دوران چائوشسکو ده بار بهتر از حالا بود" .
در همسایگی رومانی٬ بلغارستان٬ شرایط زندگی 80 درصد جمعیت با گذار کشور به اقتصاد بازار بدتر شده است. تنها 5 درصد معتقدند که امروز وضعيت بهتری دارند. میمی ویکتووا که برای مدت کوتاه دو سال در اواسط دهه 1990 وزیر بهداشت بلغارستان بود دوران پس از "براندازی سوسیالیسم" را چنین توصیف می کند: "ما هیچ گاه یک کشور ثروتمند نبودیم. اما وقتی سوسیالیسم داشتیم٬ کودکان ما سلامت بودند و تغذیه خوبی داشتند. زندگی بازنشستگان و معلولان تامین می شد و از داروی مجانی برخوردار بودند. بیمارستان های ما رایگان بود". به گفته او اکنون همه چیز تغییر کرده است: "امروز اگر کسی پول نداشته باشد حق معالجه شدن هم ندارد. و اغلب مردم پول ندارند. اقتصاد ما ویران شده است . "
وضع چه کسانی بهتر شده است؟ واسلاو هاول نمایش نامه نویس رییس جمهور شده چک از یک خانواده به شدت ضد کمونیست پراگ است. پدر هاول یکی از زمین داران بزرگ پراگ بود که اموالش مصادره شد و این املاک در خدمت منافع عمومی قرار گرفت. چهل سال بعد هاول به عنوان رییس جمهور و مورد تحسین غرب به عنوان پرچم دار آزادی اندیشه مسئولیت بازگرداندن گسترده اموال ملی شده از جمله قصر لوسرنا و دیگر اموال خانواده خود را به عهده گرفت. حالا پرسش این است که ایا او پرچمدار آزادی اندیشه است یا وارث زرق و برق اموال خانواده اش که منفعت مادی در "براندازی سوسیالیسم" داشته است؟
کلیسای کاتولیک رم برنده دیگر است. دولت جديد سرمایه داری مجارستان اغلب اموال واتیکان را که به وسیله رژيم سابقى ها در خدمت منافع عمومی قرار گرفته بود به آن بازگردانده است. با باز پس گرفتن بسیاری از املاک سابق خود در اروپای مرکزی و شرقی و کلیسای رم دوباره نقش انگلی سابق خود را بازیافته است. دولت مجارستان هر سال مبلغ 9 میلیون دلار نیز بابت ملک بازگردانده نشده به واتیکان می پردازد. به جز کلیسای رم٬ زمین داران سابق٬ و مدیران بخش خصوصی البته از وضع امروز خوشحال اند. اما اغلب مردم اين کشورها از این که دستاوردهای انقلاب اکتبر لغو شده اند و زندگى آنها دهها مرتبه عقب رفته است بشدت ناخشنودند. بر اساس یک همه پرسی در سال 99 سه چهارم مردم روسیه از مرگ اتحاد شوروی افسوس میخوردند. به تقریب 80 درصد آنها دموکراسی را پوششی برای حکومت ثروتمندان می دانند. بیشتر آنها علت فقر خود را نظام سرمایه داری می دانند که به نظر 80 درصد آنها ایجاد کننده نابرابری های بیش از حد و نامشروع بوده است. راه حل از نظر مردم بازگشت به وضعیت پیشین ("سوسیالیسم") است.
ریچارد پایپز مورخ ضد کمونیست چنین موعظه می کند: "روس ها مذاق لازم را برای دموکراسی چند حزبی ندارند و به نظر می رسد بیماری علاقه آنها به رهبران شوروی لاعلاج است. طبق یک همه پرسی که در آن از روس ها خواسته شده بود ده تن از بزرگ ترین انسان های تاریخ همه کشورها را نام ببرند لنین نفر دوم و استالین نفر چهارم شده بود (پتر کبیر مقام اول را احراز کرد) حال چگونه است که مردم فقیر کشورهای سوسیالیستی پیشین که همچنان از جذابیت سوسیالیسم سخن می گویند رای به بازگرداندن کمونیست ها نمی دهند؟ در روسیه حزب وحدت و سرزمین پدری که حزب مطبوع ولادیمیر پوتین بود از نوستالژی مردم نسبت به سوسیالیسم شوروی بهره برداری می کند".
وضعيت امروز مردم اين کشورها بطور طبيعى مردم را به مقايسه دو دوره ميبرد و بدرست نتيجه ميگيرند که معرکه بازار آنها را به خاک سياه نشاند. مردم اين کشورها البته با قيمت گزافى با همين منطق تجربه کردند که در سرمايه دارى امروز از اشتغال کامل٬ بهداشت رایگان٬ آموزش رایگان تا پایان دوره دانشگاهی٬ نگه داری از کودکان٬ هزینه پایین مسکن و وسایل نقلیه عمومی ارزان٬ افزایش متوسط طول عمر٬ پایان یافتن بی سوادی٬ بی خانمانی٬ بیکاری و نا امنی اقتصادی و غيره خبرى نيست. اين وضعيت راه را براى تصميمات بزرگتر هموار ميکند. *